Donnerstag, 15. Oktober 2009
خاموش
زنده، اين گونه به غم
خفته ام در تابوت.
حرفها دارم در دل
می گزم لب به سکوت.
دست بردار که گر خاموش ام
با لب ام هر نفسی فرياد است.
به نظر هر شب و روزم سالی ست
گرچه خود عمر به چشم ام باد است.
(شاملو)
خفته ام در تابوت.
حرفها دارم در دل
می گزم لب به سکوت.
دست بردار که گر خاموش ام
با لب ام هر نفسی فرياد است.
به نظر هر شب و روزم سالی ست
گرچه خود عمر به چشم ام باد است.
(شاملو)
Mittwoch, 14. Oktober 2009
وفا
You, with a sincere heart, woman,
don't seek loyalty in a man,
he does not know the meaning of love,
don't ever tell him your heart's secrets.
Forough Farokhzad
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معني عشق را نمي داند
راز دل خود به او مگو هرگز
فروغ فرخزاد
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معني عشق را نمي داند
راز دل خود به او مگو هرگز
فروغ فرخزاد
Sonntag, 11. Oktober 2009
Donnerstag, 1. Oktober 2009
قلم چرخيد و فرمان را گرفتند / ورق برگشت و ايران را گرفتند
قلم چرخيد و فرمان را گرفتند
ورق برگشت و ايران را گرفتند
به تيتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کيهان را گرفتند
همه ازحجره ها بيرون خزيدند
به سرعت سقف و ايوان را گرفتند
گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند
به هر انگيزه و با هر بهانه
مسلمان نامسلمان را گرفتند
به جرم بدحجابي، بد لباسي
زنان را نيز، مردان را گرفتند
سراغ سفره ها، نفتي نيامد
وليکن در عوض نان راگرفتند
يکي نان خواست بردندش به زندان
از آن بيچاره دندان را گرفتند
يکي آفتابه دزدي گشت افشاء
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند
يکي خان بود از حيث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند
فلان ملا مخالف داشت بسيار
مخالفهاي ايشان را گرفتند
بده مژده به دزدان خزانه
که شاکيهاي آنان را گرفتند
چو شد در آستان قدس دزدي
گداهاي خراسان را گرفتند
به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهاي دربان را گرفتند
نميخواهند چون خر را بگيرند
محبت کرده پالان را گرفتند
غذا را آشپز چون شور ميکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند
چو آمد سقف مهمانخانه پائين
به حکم شرع مهمان را گرفتند
به قم از روي توضيح المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند
به جرم ارتداد از دين اسلام
دوباره شيخ صنعان را گرفتند
به اين گله دوتا گرگ خودي زد
خدائي شد که چوپان را گرفتند
به ما درد و مرض دادند بسيار
دليلش اينکه درمان راگرفتند
مقام رهبري هم شعر ميگفت
ز دستش بند تنبان را گرفتند
همه اينها جهنم، اين خلايق
ز مردم دين و ايمان را گرفتند
سیمین بهبهانی
ورق برگشت و ايران را گرفتند
به تيتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کيهان را گرفتند
همه ازحجره ها بيرون خزيدند
به سرعت سقف و ايوان را گرفتند
گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند
به هر انگيزه و با هر بهانه
مسلمان نامسلمان را گرفتند
به جرم بدحجابي، بد لباسي
زنان را نيز، مردان را گرفتند
سراغ سفره ها، نفتي نيامد
وليکن در عوض نان راگرفتند
يکي نان خواست بردندش به زندان
از آن بيچاره دندان را گرفتند
يکي آفتابه دزدي گشت افشاء
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند
يکي خان بود از حيث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند
فلان ملا مخالف داشت بسيار
مخالفهاي ايشان را گرفتند
بده مژده به دزدان خزانه
که شاکيهاي آنان را گرفتند
چو شد در آستان قدس دزدي
گداهاي خراسان را گرفتند
به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهاي دربان را گرفتند
نميخواهند چون خر را بگيرند
محبت کرده پالان را گرفتند
غذا را آشپز چون شور ميکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند
چو آمد سقف مهمانخانه پائين
به حکم شرع مهمان را گرفتند
به قم از روي توضيح المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند
به جرم ارتداد از دين اسلام
دوباره شيخ صنعان را گرفتند
به اين گله دوتا گرگ خودي زد
خدائي شد که چوپان را گرفتند
به ما درد و مرض دادند بسيار
دليلش اينکه درمان راگرفتند
مقام رهبري هم شعر ميگفت
ز دستش بند تنبان را گرفتند
همه اينها جهنم، اين خلايق
ز مردم دين و ايمان را گرفتند
سیمین بهبهانی
Abonnieren
Posts (Atom)