Freitag, 31. Juli 2009

به یاد شهیدان آزاده ایرانمان


نه!
هرگز شب را باور نکردم!
چرا که
در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچه ئی
دل بسته بودم.

Samstag, 25. Juli 2009

Der Vogel ist sterblich / پرنده مردني است



Der Vogel ist sterblich
.
.
.
Mein Herz ist bedrückt
.
Mein Herz ist bedrückt,
ich trete auf den Balkon
und meine Finger streichen über die
gespannte Haut der Nacht.
.
Die Lampen der Beziehung sind erloschen.
Die Lampen der Beziehung sind erloschen.
.
Niemand wird mich der sonne vorstellen
Niemand wird mich
zu dem Gastmählern der Spatzen mitnehmen.
.
Behalte den Flug im Gedächtnis
der Vogel ist sterblich.


(Forough Farrokhzad)

---------------------------------------------------------------


پرنده مردنی ست
.
.
.
دلم گرفته است
.
دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده ي شب مي كشم
.
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
.
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
.
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني ست


فروغ فرخزاد

Donnerstag, 23. Juli 2009

...بنویس




بنویس، بنویس، بنویس: اسطورهء پایداری،

تاریخ - ای فصل روشن ! - زین روزگاران تاری.


بنویس: ایثار جان بود، غوغای پیر و جوان بود،
فرزند و زن، خان و مان بود... از بیش و کم هر چه داری.

بنویس: پرتاب سنگی، حتا ز طفلی به بازی;
بنویس: زخم کلنگی، حتا ز پیری به یاری.

بنویس: قنداق نوزاد بر ریسمان تاب می خورد،
با روز، با هفته، با ماه، بر بام بی انتظاری.

بنویس کز تن جدا بود آن ترد، آن شاخهء عاج -
با دستبندش طلایی، با ناخنانش نگاری.

بنویس کانجا عروسک، چون صاحبش، غرق خون بود:
این، چشمهایش پر از خاک; آن، شیشه هایش غباری.

بنویس کانجا کبوتر پرواز را خوش نمی داشت،
از بس که در اوج می تاخت رویینه باز شکاری.

بنویس کان گربه در چشم اندوه و وحشت به هم داشت،
بیزار از جفتجویی، بی بهره از پخته خواری.




نستوه، نستوه مردا! این شیر دل، این تکاور;
بشکوه، بشکوه مرگا! این از وطن پاسداری.




بنویس از آنان که گفتند: یا مرگ یا سرفرازی!
مردانه تا مرگ رفتند - بنویس، بنویس، آری ...



سیمین بهبهانی - آبان 59

Mittwoch, 22. Juli 2009

یار دبستانی من

...ما فریاد می زدیم

ما فریاد می زدیم: (چراغ! چراغ!)

و ایشان در نمی یافتند.


سیاهی ی چشم شان
سپیدی ی کدری بود اسفنج وار
شکافته
لایه بر لایه بر
شباهت برده از جسمیت مغزشان.


گناهی شان نبود:

از جنمی دیگر بودند.


شاملو

Donnerstag, 16. Juli 2009

زنان و مردان سوزان...

زنان و مردان سوزان
هنوز
دردناکترین ترانه هاشان را نخوانده اند

سکوت سرشار است
سکوت بی تاب
از انتظار
چه سرشار است
!


شاملو

نگاه کن

زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتا مرگ دام نیست
چرا که یاران گم شده آزادند
آزاد و پاک
...


شاملو

History of Kahrizak / تاریخچه کهریزک


History of Kahrizak

CENTER FOR LIVING, EDUCATION AND REHABILITATION



Kahrizak Charity Foundation (KCF) is a private, non-governmental, non-profit, charitable organization where physically handicapped or elderly individuals with no financial resources are cared for, free of charge.

The late Dr. Mohammad Reza Hakimzadeh, in a small, dilapidated house in southern Tehran, founded KCF in 1971 . This institution started with o­ne patient and o­ne room and has grown to a 1600 bed center, the like of which does not exist anywhere in the world.

KCF has blossomed into a city within a city. Patients are cared for in a very personal and dignified manner in modern, pristine and spacious units surrounded by lawns, gardens, pools and fountains.

The Ladies Charitable Society (LCS) has been an integral part of Kahrizak since 1972. LCS has provided KCF with much needed support and guidance in various areas in addition to organizing fundraising events in Iran and other countries.

The Mother and Child Center, affiliated with LCS was founded in 1990 to aid children who became orphaned after the devastating earthquake in Roodbar, Gilan. The Mother and Child Center has pursued its humanitarian activities following all subsequent major earthquakes.


______________________________________________


تاریخچه

این موسسه خیریه با پذیرش تعداد معدودی معلول و سالمند در سال 1351 به دست انسانی خیر و بااخلاص به نام زنده یاد دکتر محمدرضا حکیم زاده بنیاد گذاشته شد.

امروز به لطف خداوند متعال و با همت بانیان خیراندیش در فضایی به وسعت 420 هزارمتر مربع و زیربنائی حدود 180 هزار متر مربع با تجهیزات و امکانات موردنیاز در خدمت 1750 نفر معلول ، سالمند و بیمار مبتلا به ام اس می باشد ، هم اکنون در غالب 21 بخش مردان و زنان به علاوه بخش های قرنطینه و درمانی در شش مجموعه متمرکز شده و نیازهای بهداشتی درمانی ، توانبخشی، آموزشی و امور فرهنگی مددجویان را با همکاری نیکوکاران و کارکنان برآورده می نماید.

هزینه های احداث ساختمانها و تاسیسات موجود ، توسط بانیان خیر و نیکوکار تامین شده است .



وضعیت کنونی( 1387)

مساحت: 420 هزار مترمربع سطح زیربنا: بیش از 180 هزار مترمربع

ظرفیت: 1750 نفر مددجو

تعداد کارکنان موظف: 964 نفر

تعداد داوطلبین: بیش از850 نفر بانوی نیکوکار به طور مستمر و مستقیم و 3000 نفر نیکوکار به طور پراکنده و غیرمستقیم

خانم اشرف قندهاری (بهادرزاده) : رئیس هیات مدیره کهریزک و بنیانگذار «بانوان نیکوکار» Mrs. Ghandehari Bahadorzadeh




Mrs. Ghandehari Bahadorzadeh has dedicated 35 years to Kahrizak Charitable Foundation and through the tireless efforts of herself and thousands of volunteers, she has transformed the lives of thousands of people with disabilities and elderly Iranians. She uses social entrepreneurship, which combines philanthropy and business acumen, to not only lift the social stigma of disability, but to make each individual a proud, self-assured, and productive member of the community.

>>> http://www.payvand.com/news/08/nov/1265.html


__________________________



خانم اشرف قندهاری زنی است که با گامهای مطمئن خویش بنیانگزار فعالیتهای گروه بانوان نیکوکار در ایران و خارج کشور است و خلوص نیت، صمیمت، تواضع، انرژی و شیوه مدیریت اوست که شان فعالیت نیکوکاری در کهریزک را بدانجا رسانده که زنان از قشرهای بسیار مرفه تا کارمند و کارگر و خانه دار در آنجا داوطلبانه و بدون چشمداشت کار می کنند. فعالیت های بانوان نیکوکار در کهریزک چنان اعتماد قشرهای مختلف مردم را جلب کرده که بخش عمده بودجه کهریزک از طریق کمک های مردمی تامین می شود.

>>> http://zanan.iran-emrooz.net/index.php?/zanan/more/18037/


Im Gedanken an die wenige Zeit in Kahrizak / به یاد آن روزهای کم در کهریزک


Kahrizak charity foundation



Kahrizak Charity Foundation (KCF) (Persian: آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک) is a private, non-governmental, non-profit, charitable organization where physically handicapped or elderly individuals with no financial resources are cared for, free of charge.

The late Dr. Mohammad Reza Hakimzadeh, in a small, dilapidated house in southern Tehran, founded KCF in 1971 . This institution started with o­ne patient and o­ne room and has grown to a 1600 bed center, the like of which does not exist anywhere in the world.

KCF has blossomed into a city within a city. Patients are cared for in a very personal and dignified manner in modern, pristine and spacious units surrounded by lawns, gardens, pools and fountains.

The Ladies Charitable Society (LCS) has been an integral part of Kahrizak since 1972. LCS has provided KCF with much needed support and guidance in various areas in addition to organizing fundraising events in Iran and other countries.

The Mother and Child Center, affiliated with LCS was founded in 1990 to aid children who became orphaned after the devastating earthquake in Roodbar, Gilan. The Mother and Child Center has pursued its humanitarian activities following all subsequent major earthquakes

KCF have been recognized as a tax-deductible charity at United States.

>>> http://kahrizak.com/html/index.php?newlang=eng
>>> http://en.wikipedia.org/wiki/Kahrizak_charity_foundation

--------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------

آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک

آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک - خیریه یکی از نهادهای درمانی بزرگ در ایران است که در جنوب تهران و در نزدیکی روستای کهریزک بنا شدهاست.

این آسایشگاه در سال ۱۳۵۱ به همت دکتر محمد رضا حکیم زاده، که در آن زمان مدیر بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بود، فعالیت خود را آغاز کرد. این محل که در ابتدا از فضایی کوچک و محدود استفاده میکرد، با کمک افراد خیر و به خصوص بانوان نیکوکاری که بنا به گفته تمام دست اندرکاران این آسایشگاه و مددجویان آن، از ارکان اساسی آسایشگاه کهریزک هستند، امروز در فضایی به وسعت ۴۲۰ هزار متر مربع با ۱۶۰ هزار متر زیر بنا، با بخشهای بهداشتی، درمانی، توانبخشی، آموزشی و امور فرهنگی و ورزشی در خدمت مددجویان است. در طی سالهای فعالیت آسایشگاه کهریزک، این مکان همچنان به صورت غیر انتفاعی باقی ماندهاست و با کمکهای مردمی اداره میشود.

>>> http://www.kahrizak.com/html/index.php?newlang=far
>>> http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86_%D9%88_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DA%A9

بغض

خس و خاشاک _ Khas o Khashak


you tube آهنگ جدید شهرام ناظری به اسم خس و خاشاک در



و

کاریکاتور خس و خاشاک از حسین صافی




...ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد




و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
.و ناتوانی این دستهای سیمانی


زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم

...

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده بیکار
و دانه های زندانی
...نگاه کن که چه برفی می بارد


شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یک ریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره هم خوابه می شود
و در تنش فوران می کنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانه ترین یار

...ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

فروغ فرخزاد

World







"دلم برای باغچه می سوزد"




...
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده کرده ست
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانهً ما تنهاست
حیاط خانهً ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانهً ما خالیست
ستاره هاي كوچك بي تجربه
از ارتفاع درختان به خاك مي افتد
و از ميان پنجره هاي پريده رنگ خانهً ماهي ها
شب ها صداي سرفه مي آيد
حياط خانهً ما تنهاست
...
...
:پدر ميگويد
از من گذشته ست"
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
"و كار خود را كردم
،و در اتاقش، از صبح تا غروب
يا شاهنامه ميخواند
يا ناسخ التواريخ
:پدر به مادر ميگويد
لعنت به هر چي ماهي و هر چه مرغ"
وقتي كه من بميرم ديگر
چه فرق ميكند كه باغچه باشد
يا باغچه نباشد
"براي من حقوق تقاعد كافي ست
...
...
مادر تمام زندگي اش
سجاده ايست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر هميشه در ته هر چيزي
دنبال جاي پاي معصيتي مي گردد
و فكر مي كند كه باغچه را كفر يك گياه
آلوده كرده است
مادر تمام روز دعا مي خواند
مادر گناهكار طبيعي ست
و فوت ميكند به تمام گلها
و فوت ميكند به تمام ماهي ها
و فوت ميكند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششي كه نازل خواهد شد
...
...
برادرم به باغچه مي گويد قبرستان
برادرم به اغتشاش علف ها مي خندد
و از جنازه های ماهي ها
كه زير پوست بيمار آب
به ذره هاي فاسد تبديل ميشوند
شماره بر مي دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفاي باغچه را
در انهدام باغچه مي داند
او مست مي كند
و مشت مي کوبد به در و ديوار
و سعي ميكند كه بگويد
بسيار دردمند و خسته و مأيوس است
او نا اميديش را هم
مثل شناسنامه و تقويم و دستمال و فندك و خودكارش
همراه خود به كوچه و بازار مي برد
و نا اميديش
آن قدر كوچك است كه هر شب
در ازدحام ميكده گم ميشود
...
...
و خواهرم كه دوست گلها بود
و حرفهاي سادهً قلبش را
وقتي كه مادر او را مي زد
به جمع مهربان و ساكت آن ها مي برد
و گاه گاه خانوادهً ماهي ها را
...به آفتاب و شيريني مهمان مي كرد
او خانه اش در آن سوي شهر است
او در ميان خانهً مصنوعي اش
با ماهيان قرمز مصنوعي اش
و در پناه عشق همسر مصنوعي اش
و زير شاخه هاي درختان سيب مصنوعي اش
آوازهاي مصنوعي مي خواند
و بچه هاي طبيعي مي سازد
او
هر وقت كه به ديدن ما مي آيد
و گوشه هاي دامنش از فقر باغچه آلوده مي شود
حمام ادكلن مي گيرد
او
هر وقت كه به ديدن ما مي آيد
آبستن است
...
...
حياط خانهً ما تنهاست
حياط خانهً ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صداي تكه تكه شدن مي آيد
و منفجر شدن
همسايه هاي ما همه در خاك باغچه هاشان به جاي گل
خمپاره و مسلسل مي كارند
همسايه هاي ما همه بر روي حوض هاي كاشيشان
سر پوش مي گذارند
و حوض هاي كاشي
بي آنكه خود بخواهند
انبارهاي مخفي باروتند
و بچه هاي كوچهً ما كيف هاي مدرسه شان را
از بمبهاي كوچك
پر كرده اند
حياط خانهً ما گيج است
...
...
من از زماني
كه قلب، خود را گم كرده است مي ترسم
من از تصور بيهودگي اين همه دست
و از تجسم بيگانگي اين همه صورت مي ترسم
من مثل دانش آموزي
كه درس هندسه اش را
ديوانه وار دوست ميدارد، تنها هستم
و فكر ميكنم كه باغچه را ميشود به بيمارستان برد
...من فكر مي كنم
...من فكر مي كنم
...من فكر مي كنم
و قلب باغچه در زير آفتاب ورم كرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهي ميشود
...
...
...
فروغ فرخزاد
تیر ماه 1342

Wo ist meine Stimme?